باز رسیدیم به ایستگاه

بارون همه جا رو خیس کرده بود

شب بود..

راه زیادی رو پیاده گذرونده بودیم...

خسته بودیم گفتیم بقیه راه رو با اتوبوس بریم...

بخار از دهنت بیرون میومد... خستگی رو توی چشمات میدیدم

یادته... عشقم بودی...

مث این فیلما کاپشن خودمو دادم بهت

... که به حساب سرما نخوری

 با اینکه کاپشنمو دادم بهت ولی سرما نخوردم.. رسیدیم خونه

گذشت و گذشت و گذشـــــــــــــــــت...

حالا اومدم توی همون ایستگاه اینبار تنها بودم!!!

هوا سرد بود... ولی کاپشنم تنم بود...!!!

رسیدم خونه... جلوی آینه وایستادم یه چیزی نظرمو جلب کرده بود 

یه سری موهای سفید لابلای موهای مشکیم بود...

یه چایی داغ بعدشم خواب...

صبح فردا رسید... حس بدی بود

سرما خورده بودم تنهای تنها...


نوشته شده در جمعه 92/4/21ساعت 6:44 عصر توسط dashdash نظرات ( ) |


آخرین مطالب
» هر از گاهی...
لــحــظــه آمــدنــت...
ببار باران ...
مستی...
خـداحـافـظ ...
لعنت...
یه روزهایی هست ...
لمس کن...
ته ته عشق...
وفاداری...
کنارم بخواب...
[عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com